کد مطلب:153909 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154

شمر وارد کربلا می شود
شمر بن ذی الجوشن كه در شرارت و خبث باطن سرآمد زمان بود، به امید این كه عمرسعد حاضر به جنگ با حسین نمی شود با شتاب فراوان وارد سرزمین كربلا شد و از عمرسعد خبر گرفت، گفتند در فرات آب تنی می كند، شمر از بس شتاب داشت كه نظر عمرسعد را به دست آورد، جویریة بن بدر تمیمی را مأمور ساخت كه: برو ببین اگر ابن سعد جنگ با حسین را پذیرا نیست او را گردن بزن!! لیكن قبل از آن كه جویریه ابن سعد را ملاقات كند مردی از سپاهیان عمرسعد برایش خبر آورد كه داستان از این قرار است.

ابن سعد به سرعت از آب خارج شد و لباس پوشید و چون فهمید كه شمر چه كرده است! رو به شمر كرد و گفت: وای بر تو خدا خانه ات را خراب كند و زشت گرداند آنچه (حكمی) را كه آورده ای، گمان می كنم كه تو رأی ابن زیاد را زدی و آن چه را كه من اصلاح كرده بود، به فساد كشانیدی، اگر فكر می كنی كه حسین تسلیم امر ابن زیاد می شود اشتباه است، حسین هرگز فرمان ابن زیاد را نمی پذیرد كه قلب و روح پدرش علی در كالبد او نهفته است.

شمر: بگو امر امیرت را اجراء می كنی و با دشمن او می جنگی؟ وگرنه لشكر را به من واگذار و خود را از سپاه كنار بكش.

عمرسعد: این موقعیت و كرامت برای تو نیست من خود انجام خواهم داد و تو فرمانده پیادگان باش [1] .

نكته: عجبا كه كشتن پسر پیغمبر را كرامت و افتخار به حساب می آورند!


[1] حياة الحسين ج 3/ص 132 - كامل ج 4/ص 55 - ارشاد مفيد ص 230.